هوالرؤوف
روشن آباد
حدود ساعت 11(قبل از ظهر) گوشیم را برداشتم و شماره حاج حسین را گرفتم. بعد از چند تا بوق صدای گرم حاج حسین ازپشت گوشی به استقبالم آمد. سلام و احوالپرسی کردم و پُرسیدم :
"حاجی وقت داری بیام ببینمت؟! مزاحم نیستم؟"
تام مولا می کند فصل خزانی را بهار
کعبه بر مولود خود همواره دارد افتخار
من ندارم صحبتی وقتی که زد فریاد عرش:
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
هرکه دلش جذب علی (ع) می شود
وارد عشقی ازلی می شود
تلخ ترین لحظه هر زندگی
با نظر او عسلی می شود
هوالرئوف
اشکهایت را پاک کن ننه موسی!
امروز دیگر زمانش رسیده که تبسم تو را ببینم . آغوشت را باز کن.
موجهای من امروز برایت هدیه آورده اند.هدیه ای که سالها منتظرش بودی.
هو الرووف
داری به دستت یادگار انگشترش را
درخاطرت سوز وداع آخرش را
آری خدا می خواست باشی وببینی
گلهای سرخ و لاله های پرپرش را
زده این دل برای کربلا لک شده اندازه یک نقطه کوچک
برای مرقد رویایی تو حسین جانم ضریح نو مبارک
91/10/10
هوالرووف
تشنه لب آمده ام آب نصیبم بکنید جرعه ای معرفت ناب نصیبم بکنید
در پی روزنه ای نورم ودارم امید تابش پرتو مهتاب نصیبم بکنید
