فرزدق

دل نوشته های یک شاعر(محسن حاتم زاده)

فرزدق

دل نوشته های یک شاعر(محسن حاتم زاده)

فرزدق
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

دوستان عزیز سلام و عرض ادب
خداوند را شاکرم که به حقیر توفیق داده است تا بتوانم مطالبی را در قالب شعر ، داستان و خبر در مورد اهلبیت (س) ، شهرم زرقان ، شهدا ، ایثارگران و بزرگان زرقان و دوستانم در این فضا قرار دهم تا شاید قدم کوچکی در راستای معرفی وگسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی خویش انجام دهد.
محسن حاتم زاده 09177377454
خاک پای مردم شریف ایران
نویسندگان
شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

فرزدق


فَرَزْدق

همام بن غالب بن صعصعه معروف به فرزدق حدود 20 هـ متولد شد و سال 110 هـ ق در بصره وفات کرد. او از بزرگان بنی تمیم بود و در کودکی همراه پدرش به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شد و پدرش او را به عنوان شاعر مضر معرفی نمود ، امام علی علیه السلام به او سفارش کردند که قرآن بخواند که بهتر است از شعر، پس او شروع به حفظ قرآن نمود.

فرزدق با دوستی با اهل بیت رشد و نمو کرد و معتقد به خلافت امیرالمؤمنین و اهل بیت بود اما بعضی موارد او تظاهر به غیر آنچه معتقد است می نماید، به همین سبب برخی از تاریخ نویسان گاهی او را وابسته به دولت اموی شمرده اند که خلافت واقع است.

همام بن غالب[1] تحیمی بصری شاعر مشهور زمان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ بوده است « او از بزرگترین شعراء عرب در دوره اموی بوده است که در همه ابواب شعر تبحر داشته است به گونه ای که علمای لغت در مورد او گفته اند: اگر اشعار فرزدق نبود یک سوم لغت عرب موجود نبود. در سال 20 هـ در بصره متولد شد. بعد از جنگ جمل پدرش او را به محضر علی ـ‌علیه‌السّلام ـ آورد و به حضرت عرض کرد که او شاعر است. امام علی ـ علیه السّلام ـ به پدر فرزدق فرمود: « علمه القران» به او قرآن را بیاموز . از فرزدق دیوان شعری باقی مانده است.»[2]

علامه حلی می نویسد: در یک زمانی هشام بن عبدالملک به حج آمده بود. انبوه جمعیت به گونه ای بود که هشام تلاش می کرد خود را به حجر الاسود برساند اما قادر نبود در این هنگام امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ که خانه کعبه را طواف کرده بود به حجر الاسود رسید. مردم کنار رفتند تا حضرت به راحتی بتواند حجر الاسور را استلام کند. در این هنگام مردی از اهل شام به هشام گفت: این چه کسی است؟ هشام گفت: او را نمی شناسم. در این هنگام فرزدق گفت من او را می شناسم و شعر معروف خویش در مورد امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را سرود.

هذا الَّذی تَعْرفُ البَطْحاءُ وَ طائه و البَیْتُ یَعْرِفهُ و الحِلُّ و الْحرمُ [3]

« این آقا کسی است که (حتی) سنگ ریزه های (سرزمین مکه) جای پای او را می شناسند و خانه کعبه و حل و حرم با او آشنا هستند.»

نتیجه گیری: شعرائی که در مدح ائمه اطهار- علیهم السلام- و بیان فضائل ایشان و ظلم و ستم هایی که بر ایشان رفته بود شعر می سرودند همواره مورد توجه و عنایت ائمه بوده اند. آنها با زبانی مؤثر و شیوه ای کار آمد در جهت اهداف سیاسی و فرهنگی ائمه اطهار(ع) حرکت می کردند و با اشعار خویش حقانیت ائمه را اثبات می کردند. از جمله این شاعران می توان به حسان بن ثابت ـ کمیت ـ سید حمیری ـ دعبل خزائی اشاره کرد.

شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب امام علیه السلام دانسته و به خاطر قصیده اش از وی به نیکی یاد کرده است. فرزدق قصیده ای که به میمیه فرزدق مشهور است در وصف امام سجاد علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت ائمه سروده است که کمتر کتاب ادبی و تاریخی وجود دارد که این قصیده را ذکر نکرده باشد، که این به دودلیل می باشد: اولا: زیرا این قصیده در وصف مقام بلند ولایت و امامت می باشد در نتیجه در بین مسلمین و شیعیان جایگاه رفیعی دارد. ثانیا دلالت بر جرأت و شهادت فرزدق در دفاع از اهل بیت علیه السلام دارد آن هم در حضور حاکم ظالم. (اعیان الشیعه ، ج 15، ص 202)

سبب سرودن این قصیده

هنگام موسم حج هشام بن عبدالملک برادر ولید بن عبدالملک قصد حج نمودند و با جماعتی وارد مسجد الحرام شدند هشام قصد کرد که برای استلام حجرالاسود جلو رود و آن را ببوسد، اما بدلیل ازدحام مردم این است ممکن نشد، پس به ناچار به کناری رفت تا شاید از انبوه جمعیت کاسته شود، همین گونه که نظاره گر طواف مردم بود در این زمان امام سجاد علیه السلام نیز وارد شدند و قصد استسلام نمودند همین که ایشان تشریف آوردند انبوه جمعیت شکافته شد و مردم راه را برای امام سجاد علیه السلام باز نمودند تا ایشان با کمال احترام نزدیک حجرالاسود رسیدند در این شرایط یکی از همراهان هشام از او پرسید ایشان چه کسی است که مردم چنین به او احترام نمودند، هشام خود را به تجاهل زد و گفت: أنا لا أعرفه (من او را نمی شناسم ) در این هنگام فرزدق که حضور داشت ندا داد: أنا أعرفه (من او را می شناسم) و فی الداهه قصیده ای سرود در مدح آن حضرت که این قصیده ی بسیار زیبا اورا جاودان نمود. این قصیده حدود سی بیست دارد که ابیاتی از این را در زیر ذکر می کنیم.

هذا الذی تعرف الطحاء وطأته

والبیت یعرفه و الحل و الحرم

اوست که بطاء سرزمین وحی و نبوت گامهایش را می شناسد و خانه خدا نیز اورا می شناسد.

هذا ابن خیر عباد الله کلهم

هذا التقی النقی الطاهر العلم

او فرزند بهترین بندگان خداست او پرودگار، منزه پاکیزه و راهنمای هدایت است.

هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله

بجده أنبیاء الله قد ختموا

اگر او را نمی شناسی او پسر و فرزند فاطمه است و در پرتو وجود (جد) او دفتر انبیای الهی مهر ختم خورده است.

ولیس قولک من هذا بضائره

العرب تعرف من أنکرت و العجم

این که به ادعای ناشناسی می پرسی او کیست حضوری به او نمی زند چرا که عرب و عجم او را نمی شناسند.

اذا رأئه قریش قال قائلها

الی مکارم هذا ینتهی الکرم

قریش چون به او بنگرد گویند همه ارزشها به فضائل او منتهی می شود.

یکاد یمیکه عرفان راحته

رکن الحطیم اذا ما جاء یستلم

چون به طرف حجرالاسود به مقام او معرفت دارد نزدیک است که سنگ دست امام را ببوسد

پیامدهای قصیده فرزدق:

مامقانی به نقل از خرائج و جرائج می نویسد: «فرزدق پس از سرودن این قصیده، مدتها زندانی شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید.» فرزدق شرایط دشوار خود را به امام علی بن الحسین علیه السلام رسانید و آن حضرت برای نجات او دعا کرد فرزدق پس از آزادی به حضور امام سجاد علیه السلام رسید امام سجاد علیه السلام فرمودند: ما اهل بیت چیزی را که دادیم پس نمی گیریم در نتیجه او قبول کرد و اما علیه السلام برای او دعا فرمود. قصیده فرزدق در منابع تاریخی و ادب بسیار مشهور شده است تا جائی که جامی شاعر قرن نهم که خود در زمره مفسران و فقیهان و ادیبان عصر خویش بود شعر فرزدق را به فارسی برگردانید و تمامی واقعه و نکات تاریخی پیرامون این قصیده را نیز به نظم کشیده است او چنین شروع می کند:

پور عبدالملک به نام هشام

در حرم بود با اهالی شام

می زد اندر طواف کعبه قدم

لیکن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه ای بنشست

ناگهان نخبه بنی و ولی

زین عباد بن حسین علی

در کساء بها و حله نور

بر حریم حرم فکنده عبور

هر طرف می گذشت بهر طواف

در صف خلق می فتاد شکاف

شامی ای کرد از سؤال

کیست این با چنین جمال و جلال

از جهالت در آن تعلل کرد

وز شناسائیش تجاهل کرد

گفت نشناسمش ندانم کیست

مدنی، یا یمانی یا مکسیت

بو فراس آن سخنور نادر

بود در جمع شامیان حاضر

گفت من می شناسمش نیکو

زو چه پرسی به سوی من کن رو

آن کس است این که مکه و بطحاء

زمزم و بوقبیس و حنیف و منی

هر یک آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قره العین سیدالشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

میوه باغ احمد مختار

لاله راغ حیدر کرار

تا پایان قصیده و زندانی شدن او همه در این قصیده بدست جامی شاعر پارسی برگردان شده است. این قصیده از شاهکارهای شعری عربی است که فی البداهه سروده شده و رمز جاودانی آن ولائی بودن آن است که زمزمه بسیاری از خطیبان و مداحان گردیده است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی