تعزیه مسلم
هوالرووف
نمی دانم که دعوت نامه به دست دل بچه ها رسیده بود یانه؟!
اما همه دعوت بودند.
کل بچه های کلاس دعوت شده بودند و مگر می شود دعوت امام حسین (ع) را رد کرد؟
مگر می شود از نور چراغ هدایت روشنایی نجست و به کشتی نجات متوسل نشد؟
ظاهر بچه ها نشان می داد که همه با شوق واشتیاق می آیند و اجباری در کار نیست.
داشتیم از کلاس درس هنر به کلاس درس ادب ؛عرفان ؛ عشق ؛ جوانمردی ؛ مردانگی و تمام خصلتهای پسندیده می رفتیم.
کلاس درس سیدالشهداء (ع) ؛ خیمه امام حسین (ع) ؛ حسینیه اباعبدالله ؛ حرم سید جوانان اهل بهشت.
خیمه های بر افراشته شده بال گشوده و آغوش را باز کرده بودند و همه ما را به سمت آسمان دعوت می کردند و شبستانهای حسینیه ما را احاطه کرده بودند و خوش آمد می گفتند.
همگی زیر خیمه هایی بودیم که از خاکستر خیمه های کربلا پا گرفته اندو سالهاست که استوار و پا برجا مانده اند.
مراسم سوگواری زیر خیمه ها برپا بود. زیر سایه امام حسین (ع) ؛ مجلس تعزیه مسلم را می دیدیم.
حضرت مسلم که کوله بار بیعت شکنی کوفیان را با خود داشت در خانه هانی ابن عروه مهمان شده بود.عبیدالله ابن زیاد هم در نقش امام حسین(ع) وارد کوفه شده بود تا یاران امام را شناسایی کند و تمام هم و غمش را دستگیری و کشتن مسلم قرار داده بود.
عبیدالله ؛ هانی را احضار می کند اما بهانه بیماری جلوی ملاقات را می گیرد. عبیدالله برای عیادت به سمت خانه هانی حرکت می کند. نقشه ترور عبیدالله به دست هانی کشیده می شود و مسلم مامور اجرای نقشه می گردد اما خصلت جوانمردی نقشه را نقش برآب می کند.
مهمان حرمت دارد و شرط انصاف نیست که خون او در خانه میزبان ریخته شود هر چند که او عبیدالله ملعون باشد.
هانی به درگاه عبیدالله خوانده می شود و با انکار حضور سفیر امام در خانه اش پای تذکره شهادتش را امضاء می کند تا اولین شهادت حادثه نینوا رقم بخورد.
مسلم به کوچه های بی وفایی و نیرنگ وریا پناه برده و از مردم هزار چهره رانده شده است.
فرزند هانی نوحه یتیمی می خواند ؛ نی با او همنوایی می کند ؛ دستها به احترام سالار شهیدان بر سینه ها دق الباب می کند و اشکها جاری می گردد.
درس عشق را پایانی نیست اما گویا دیگر زمان رفتن است.
آقای رحمانیان که آمده بود فقط حاضری بزند وبرود؛ دل نمی کند.
از زیر خیمه که بیرون می آیم بر امام حسین (ع) سلام می دهم ودر دلم زمزمه می کنم :
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر چون شیشه عطری که درش واشده باشد