سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۴ ب.ظ
یاس خشکیده
مشک شرمنده ؛ گلو تشنه ؛ دهان خشکیده
سبز لبیک سر سرخ زبان خشکیده
سخن از العطش و آب میان آمده است
لب شش ماهه ظریف است ؛ بدان : خشکیده
موج می زد که به دریا برسد آب فرات
غنچه ای تشنه لب از جور زمان خشکیده
در بیابان پر از هلهله ها ریخته است
ارباً اربا شدهٔ یاس جوان خشکیده
بر تن سرخ اناری که زهم پاشیده
رد پای سم و شمشیر و سنان خشکیده
غیر بوسیدن لبهای بریده چه کند ؟
قله ای را که کند خون فوران ؛ خشکیده
ذو الجناح آمده و کرده غروب عاشورا
رنگهای قلم فرشچیان خشکیده
می دهد قلب من خسته گواهی که نشد
چشم نرگس به شقایق نگران ؛ خشکیده
نینوای غزل ؛ آتش به دل شاعر زد
قلم سوخته از شرح و بیان خشکیده